نوشته: فرانکلین دمیتریف (Franklin Dmitryev)
٦ دسامبر ۲۰۲۴
ترجمه: ناصر برین
روح زمان، که به آرامی و بی سر و صدا برای شکل جدیدی که به خود گرفته آماده میشود، تکههایی از ساختار دنیای پیشین خود را یکی پس از دیگری از هم میپاشد. اینکه سقوط است، فقط با علائم اینجا و آنجا نشان داده میشود. بیهودگی و نیز بیزاری، که در نظم تثبیتشدهی امور در حال گسترش است، پیشگویی تعریف نشدهی چیزی ناشناخته – همه اینها نشان میدهد که چیز دیگری در حال نزدیک شدن است. این تکهتکه شدن تدریجی، که ظاهر و وجه عام کلیت را تغییر نداد، با طلوع خورشید قطع میشود، که در یک چشم به هم زدن و با یک ضربه، شکل و ساختار دنیای جدید را به نمایش میگذارد.[1]
(هگل ـ مقدمه ای بر پدیدارشناسی ذهن)
در نقاط عطف خطیر تاریخ جهان، هرگز نمیتوان تفاوت میان دو نوع لحظه در هوای گرگ و میشی را تشخیص داد – اینکه آیا جهان در تاریکی محض فرو میرود و یا پایان یک شب طولانی درست در لحظهی پیش از طلوع یک روز جدید است. در هر صورت، برای فلسفهای که میکوشد به این پرسش پاسخ دهد که “از کجا بیاغازیم؟”، چالشِ یافتن معنا – چیزی که هگل آن را “پیشگویی تعریف نشدهی چیزی ناشناخته” مینامد – به اجباری در کاوش برای آغازهای جدید تبدیل میشود.
ضدانقلاب دستور روز است. این نه تنها اصل راهنمای کارزار ترامپ بلکه ویژگی غالب سیاست در سراسر جهان است. اگرچه به نظر نمیرسد که خود انقلاب در ایالات متحده یا در اکثر کشورهای دیگر در افق باشد، و اگرچه اقتصاددانان و سیاستمداران دموکرات مدام به ما اطمینان میدهند که اقتصاد به خوبی کار میکند، لیک سرمایهداری با فرورفتن در یک بحران جهانی اقتصادی و اکولوژیکی، و هم روانی، اجتماعی است.
در میان این «پیشبینی تعریف نشده از چیزی ناشناخته [و] فروپاشی تدریجی» (به قول هگل)، طبقهی حاکم، جریانهای پنهان شورش و همچنین نشانههای نابودی، چه از جنگ هستهای، فروپاشی اقتصادی، یا هرج و مرج اقلیمی فراری را تشخیص میدهد. بدون شک هر چیزی در اقتصاد، سیاست و اندیشه در حال فروپاشی است. این همان اضمحلالی است که ضدانقلاب در آن به وخامت میگراید، تب تضادهای شدید سرمایهداری را تشدید میکند و از نابخردی، تبلیغات، فریب و دستکاری تغذیه میکند. به همین دلیل است که فاشیسم نه تنها در ایالات متحده بلکه در سراسر جهان در حال گسترش است.
دونالد ترامپ در انتخابات نوامبر ۲۰۲۴ ایالات متحده با کمتر از نیمی از آرای مردمی به پیروزی اندکی دست یافت و با کمتر از ۱̸٦ درصد آرا از کامالا هریس پیشی گرفت. شکافِ تقریبا بهطور یکنواخت این واقعیت را پنهان میسازد که این یک رقابت معمولی بین دو جناح طبقهی حاکم نبود که برای حفظ نظم اجتماعی با استراتژیهایی که به نفع منافع حامیان خود میباشد، رقابت میکردند.
بلکه، حافظان وضع موجود با جناحی روبرو شدند که در واقع از «به آتش کشیدن واشنگتن برای نجات آمریکا» حمایت میکند. طرف دیگر به رهبری ترامپ، کارزار ضدانقلابی خود را بهعنوان یک انقلاب معرفی میکنند، درست همانند هیتلر و موسولینی که یک قرن پیش انجام دادند. هدف انقلاب جعلی آنها تغییر وضعیت موجود است، اما فقط برای تقویت سلسلهمراتب طبقاتی/نژادی/جنسیتی موجود با بازستاندن حقوق زنان، اقلیتها و مهاجران و تبدیل آن به وضعیت جدید.
انقلاب جعلی آنها هیچ محتوای مثبتی ندارد، مگر اینکه وعدهی آنرا برای بازگشت به گذشتهای تلقی نمائید که فقط در فانتزی وجود دارد اما نمایانگر آن، سلسلهمراتب واقعی و تمام تقسیمات طبقاتی، استثمار، ستم و خشونت آن است. تمرکز واقعی آن چیزی است که هگل آنرا بهعنوان «صرفا منفیای است که امرِ ایجابی را در خودش نمیتواند ببیند» مینامد (پدیدارشناسی، پاراگراف ۵۹) – یعنی خشم و خشم نابودی (این بازتاب به موجب اینکه خودِ منفیتِ خویش را بهعنوان محتوا بهدست نمیآورد، ابداً در دلِ “موضوع” نیست، بلکه همیشه ورای آن آست [پارانتز از مترجم]).
گذشته از دریافت یک کارت آزادی از زندان – تکمیل آنچه جمهوریخواهان سنا و دیوان عالی قبلا به ترامپ ارائه داده بودند – مهمترین دلواپسیهایی که ترامپ بارها و بارها با حرارت برای آن میجنگید، نابودی دشمنانش، از جمله شامل “دشمن درون” و مهاجران رنگینپوستی است که “خون کشور ما را مسموم میکنند” (سرقت ادبی هیتلر) بود. فهرست دشمنان او شمول مطبوعاتیهایی است که تابع او نیستند، راستیآزمایان غیرحزبی، و محققان و کاشفان اطلاعات نادرست و نفرتپراکنان است. گذشته از جنگ تعرفهای و مقرراتزدایی گسترده، بهعنوان اقدامات رسمی که او بارها خواستار آن شده است، تحت پیگرد قانونی قرار دادن دشمنان سیاسی که برخی موارد اجرایی آنها را دنبال میکند. اخراج میلیونها نفر از مظنونان به مهاجرت غیرقانونی و در این روند ساخت اردوگاههای کار اجباری برای حبس آنها و گسیل نیروهای نظامی در شهرهای ایالات متحده برای شلیک به “جنایتکاران”، از جمله معترضان اجتماعی میباشد.
حقایقی جدید دربارهی افسانهی جابجایی بزرگ
جایگزینی بزرگ رویای تبآلودی (که نمیتوان آن را بهطور دقیق یک ایده یا نظریه نامید) که زیربنای بسیاری از افسانهها و تبلیغات توطئهی ترامپیسم است، یعنی دروغ برتریطلبان سفیدپوست مبنی بر اینکه “نخبگان” (در دروغ اصلی، یهودیان) جابجایی سفیدپوستان با رنگینپوستان را از طریق مرزهای باز، ازدواج بین نژادی، سقط جنین، کنترل بارداری سازماندهی میکنند. رفاه و غیره – به عبارت دیگر فروپاشی برتری سفیدپوستان از دریچهای تحریفکننده دیده میشود.
نسخهی قرن بیستو یکم شامل ترس از این است که زنان جایگزین مردان میشوند، همانطور که رگباری از تبلیغات انتخاباتی جمهوریخواهان زوزه میکشید، که افراد تراجنس و کوئیرها جایگزین پسران و دختران کوچک خوب ما میشوند (بهگفتهی نمایندهی دموکرات ست مولتون (Seth Moulton)، آنها میخواهند دختران ما را زیر بگیرند). این البته با نژادپرستی فراگیر، تبعیض جنسیتی، دگرباشیهراسی، ناسیونالیسم تنگنظر و بیگانههراسی بازی میکند. از بیگانگی ، بی ثباتی و ناامنی ذاتی سرمایهداری بهرهبرداری میکند، که از زمان بحران مالی جهانی سرمایهداری در سال ۲۰۰۸ بسیار شدت یافته و با همهگیری فاجعهبار سوءمدیریت COVID-19 و بحران اقتصادی مرتبط با آن تشدید شده است.
در حالی که جامعهی سرمایهداری همواره با کارگران رفتار غیرانسانی داشته، امروز ما هنوز از بازسازی خشنی که در دههی ۱۹۷۰ آغاز شد، در رنج هستیم. این به چهار دهه بهبود طرح نیو دیل (New Deal) پایان داد که برای جلوگیری از انقلاب کارگری در طول رکود بزرگ انجام گرفته بود. تجدید ساختار جدید پاسخ حاکمان به بحران اقتصادی جهانی سرمایهداری بود که در سال ۱۹۷۳ فوران کرد. این امر باعث نابودی بخشهایی مانند تولید در اقتصاد ایالات متحده شد و کارگران به شیوهی اتوماسیون یا تولید نزدیک به بردهداری با دستمزد پائین در چین و سایر کشورها جایگزین شدند.
همزمان با نابودی اقتصادی جوامع، شرکتها و دولت، بهویژه در زمان رونالد ریگان، جنگی را علیه اتحادیههای کارگری به راه انداختند – یکی از معدود مکانهایی که کارگران میتوانستند بهطور جمعی بهعنوان کارگر با همدیگر ارتباط برقرار کنند. عضویت در اتحادیههای بخش خصوصی از ۲۵درصد در سال ۱۹۷۳ به ۸درصد در سال ۲۰۲۰ کاهش یافت. به همان ترتیب، اعتصاباتی که کارگران را در روابط فعال گردِ هم میآورد نیز کاهش یافت.
طبقهی حاکم این را با یک حملهی ایدئولوژیک که شعار مارگارت تاچر بود مبنی بر اینکه؛ “هیچ جایگزینی برای سرمایهداری وجود ندارد” همراه کرد. این ایدئولوژی هم در حزب دموکرات و همچنین جمهوریخواهان نفوذ کرده و بسیاری از چپها را نیز آلوده نمود. سیاستمداران بهطور کلی از جبران هرگونه خسارت واقعی برای کارگرانی که به بازار کار تیرهتر پرتاب شده بودند، با مهارتهای منسوخشده، حقوق و حمایتهای زایلشده، و از کنترل کاهشیافتهی کارگران بر زندگی خویش سر باز میزنند. ترامپ نیز همچون پیشینیان خود مانند تی پارتی که از آشفتگی چپ در حال خودبازسازی سوءاستفاده کردند.
رهبری حزب دموکرات، از جمله کمپینهای بایدن و هریس، سعی نمودند با ارجاع به آمارهای اقتصادی به گونهای که گویی بیثباتی بومی سرمایهداری را خنثی میکنند با این موضوع مقابله نمایند، در حالی که با استفاده از سیاست «امنیت مرزی» و با حمله به جنبش همبستگی غزه، از نظر سیاسی تسلیم جناح راست شدند. در واقع، فریاد کمپین هریس: «ما رادیکال نیستیم» بود، چنانچه گویی «رادیکال» کلمهی کثیفی است. همانطور که احزاب میانهرو و سوسیالدموکرات اروپایی دریافتهاند، تلاش برای همدستی با سیاستهای راست افراطی تنها راست را تقویت و حق را زمینگیر میکند.
شبح پنهان انقلاب
در حالی که اکثریت «چپ« از چشمانداز انقلاب ناامید است، لیکن شبح آن چنان واقعی است تا رویکرد سرمایهداران و نمایندگان سیاسی آنها را از زمان بحران ۲۰۰۸ شکل دهد. اوباما رئیسجمهور در سال ۲۰۰۹ به والاستریت هشدار داد که او تنها کسی است که بین آنها و چنگالها [بازها (pitchforks)] ایستاده است. در سال ۲۰۱۴، نیک هاناور میلیاردر در هشداری با عنوان؛ «همقطاران من»[2]، «بازها برای خاطر ما میآیند [اگر آنها نیایند] انقلابیون به سراغ ما خواهند آمد…»
حزب جمهوریخواه در تلاش است تا انرژیهای بالقوهی شورش در حال غلیان را به انقلاب جعلی خود هدایت کند و گروههای اجتماعی قربانی شده را به جای سیستم در حال شکست به عنوان دشمن جایگزین نماید، در حالی که حزب دموکرات سعی میکند شکافهای طبقاتی را هموار سازد کلمهی “فاشیسم” را فریاد میزند اما هرگونه مخالفت بالقوهی انقلابی با فاشیسم را زیرپا مینهد.
مبارزهی انتخاباتی هریس با دفاع از وضعیت موجود، در مورد اینکه “ما” چقدر از تفرقهافکنی ترامپ خسته شدهایم و چگونه همهی ما باید متحد باشیم، تاکید کرد. تلاش برای پوشاندن اختلافات در جامعه به سادگی شکست خورد. هریس بازتابدهندهی موضع سنتی همکاری طبقاتی حزب دموکرات است که میخواهد شکاف طبقاتی را هموار کند – البته تحت رهبری طبقهی سرمایهدار، و در نتیجه شرایط موجودیت استثمارگرانه خود را حفظ نماید. کمپین او عمداً در بسیاری از مسائل مبهم و یا ضد و نقیض بود، گرچه او قاطعانه از تولید سوخت فسیلی و سیاستهای ضد مهاجرتی حمایت کرد.
هریس تقریباً با تأئید کامل حمایت دولت بایدن از جنگ اسرائیل علیه غزه و تنها با مخالفتهای نمادین و با خاموش کردن حتی صداهای میانهرو فلسطینی از صحنهی کنوانسیون حزب دمکرات، به بیگانهسازی جنبش همبستگی فلسطین با مردم پرداخت. سیاستمداران برجستهی دموکرات در هماهنگی با جمهوریخواهان به این جنبش حمله کردند و آنرا یهودستیزی نامیدند – بله، حتی یهودیان برای آزادی فلسطین نیز به یهودستیزی متهم میشوند! دولت بایدن و کمپینهای هریس و ترامپ همگی مستقیما در جانب نسلکشی قرار گرفتند.
هریس با تمرکز بر آزادی در قالب حمایت صریح خود از حق زنان برای کنترل بدن خود، از جمله مطرح کردن اینکه چگونه ممنوعیت سقط جنین قبلا منجر به مرگ زنان شده است، شور و شوقی برپا کرد. اما این در برابر کسانی که به مسائل مهمتری میاندیشدند، برای تحت تأثیر قرار دادن دروغهای ترامپ و ممنوعیتی که در مورد سقط جنین در کشور اعمال خواهد کرد کافی نبود.
ترامپ و حزب جمهوریخواه که اکنون یک زیرمجموعهی کاملا متعلق به فرقهی ترامپ میباشد، درون شکافها بازی میکنند، آنان سعی میکنند این شکاف طبقاتی را به نفرت و قربانی کردن زنان، مهاجران، سیاهپوستان، افراد دگرباش و ترنس، چپ، یهودیان، مسلمانان و هر گروه متناسب با آن نگرش منحرف کنند. این نوع انسانیتزدایی از دیگری در جهت نسلکشی است.
آنها در حالی که “نخبگان” را سرزنش میکنند، از نخبگان میلیاردر حامی خودشان مانند ایلان ماسک تا میریام ادلسون، از تیموتی ملون گرفته تا ریچارد و الیزابت اویهلین محافظت میکنند. (سانتریسم هریس ممکن است تا حدی توسط حامیان میلیاردر خود، از جمله بیل گیتس و مایکل بلومبرگ، توضیح داده شود.) افزایش سهام، مانند تسلا (ماسک)، در روز پس از انتخابات، تنها ۲٦ میلیارد دلار به ثروت ماسک و ۳۸ میلیارد دلار به ۹ مرد ثروتمند بعدی جهان افزود.
انتخابات تحریف و دستکاریشده
چگونه میتواند این قبیل انتخابات بهعنوان یک انتخاب آزاد عادی و دموکراتیک توسط مردم تلقی میشود، در حالی که در واقع آنها توسط قدرتهای اقتصادی- سیاسی شرکتها و میلیاردرهای فاسد، که سرشار از تبلیغات و دستکاری هستند – از جمله روزنامهها و رسانههای اجتماعی توسط مالکانی که از ترامپ حمایت میکنند، درون تلاش جمهوری خواهان با پرچم تبلیغات دروغین– برای خنثی کردن (رایدهندگان کامالا هریس) با تلاش چندجانبهی پول سیاه توسط مشاوران الون ماسک و اولویت دادن به هراسافکنی به جای اجازه دادن به شنیده شدن صدای مهاجران، فلسطینیها و دانشجویان معترض؟ این انتخابات بر اساس قوانینی برگزار میشود که توسط مجالس قانونگذاری ایالتی و دیوان عالی ترامپ/مک کانل دیکته شده است، که به یک یاغی رد صلاحیتشده در قانون اساسی اجازه میدهد تا نامزد ریاست جمهوری شود.
رسانههای اجتماعی علاوه بر تبلیغات نقش دیگری نیز ایفا کردند: تشدید انزوا، بیگانهانگاری و جاانداختن شومگرایی[3] برای جامعه. فرقهی ترامپ، هم توسط الگوریتمها (مستقیما توسط ماسک از طریق X) ترویج میشود و هم خود را بهعنوان برساختهای از یک جامعهای بازنمایی میکند که پاسخ بیگانهانگاری مدرن را دارد.
MAGA[4] و ایدئولوژی محافظهکارانه به کارگر که در واقع (نیروی کارش) بهمثابه کالایی به مبادلهی سرمایه ارائه میشود، بر اساس جایگاهش در سلسلهمراتب مردسالارانه/نژادی بدون اینکه بیگانگی را در فقدان کنترل بر فعالیت خود به چالش کشند قول میدهند که کرامت کاذب داشته باشند. به همان اندازه که حداقل دستمزد بالاتر، مرخصی استعلاجی و زایمان بهتر و محافظت در برابر گرمازدگی در محل کار مهم است، ولی آنچه مورد نیاز است فقط اصلاحات نیست، بلکه یک هماوردی چشماندازی است که نشان دهد انسانها میتوانند و باید به خودفعالیتی و تعیین سرنوشت در فرآیند کار و در کل جامعه دست یابند.
برابرایستای کار بیگانهشدهی موجود، گوش سپردن به فعالیت و صدای شورش کارگران علیه آن خودبیگانگی است. این امر در فلسفهی انقلاب مداوم کارل مارکس مرکزی است، که درک میکند رهایی را نمیتوان با واپسگرایی به دست آورد، بلکه با گذر از جنبههای مثبتی که از مقاومت منفی در برابر بیگانگی تولید کالایی سرچشمه میگیرد، حاصل میشود. یعنی روندی که در آن انسانها بهعنوان سوژهی انقلاب، عینیت خود را باز مییابند. مهمتر از همه، ما باید در بسیاری از جبههها با راست ترامپیستی مبارزه کنیم، و جدا از این روند و نه کمتر از فعالیت در خیابان، آشکار شدن یک فلسفهی جامع برای بازسازی جامعه که در آغازگاههای کاملا جدید است.
ترس از انقلاب به فروکاهی از دموکراسی میانجامد
دموکراسی سرمایهداری بار دیگر ناتوانی خود را در برابر فاشیسم آشکار کرد: پس از به صدا درآمدن زنگ خطر پیش از انتخابات در مورد نابودی دموکراسی، بایدن با فروتنی تمام پس از آن با ترامپ دیدار نموده و وعدهی انتقال آرام را داد. اکنون دموکراتها تمام ایمان خود را به نهادهای رو به زوالی که چنین مقاومت ناتوانی در برابر ترامپیسم نشان داد دارند. دلیل آن این است که آنها بیش از آنکه از فاشیسم به ترسند، از تعیین سرنوشت واقعی تودهها – انقلاب – میهراسند.
آنها مشتاق هستند که تودهها را با امید واهی به خواب ببرند. همانطور که مارکس در هجدهمین برومر لویی بناپارت بیان میکند: «برای این حزب دیگر کاری نمانده بود جز آنکه از اصول ناتوانی مدد بطلبد که خود همیشه آنها را قواعد عامی تلقی میکرد که به دیگران تجویز میشود تا خود شخص بتواند آزادی عمل بیشتری داشته باشد». دفاع از دموکراسی به خاطر دفاع صِرف حاکمیت از دموکراسی حزبی و اصرار بر دفاع از جنبههای ضددموکراتیک سیستم بهطور مرگباری به سازش کشیده شده است.
یکی از نشانههای این که مسیر ما به کدام سو است، رگبار متون نژادپرستانهای بود که بلافاصله پس از انتخابات برای دانشآموزان سیاهپوست در بسیاری از کالجها و حتی دبیرستانها ارسال شد و به آنها دستور میداد تا برای کار بردهداری در مزارع گزارش دهند که بهطرز وحشتناکی آنها را با نام خطاب میکردند. دانشآموزان دبیرستانی لاتین تبار پیامکهایی دریافت کردند که میگفتند “برای اخراج انتخاب شدهاند” و به دانشآموزان دگرباش از طریق پیامک گفته شد که به “اردوگاه بازآموزی” مراجعه کنند. بهطرز وحشتناکی، شعار “بدن شما، انتخاب من!” که توسط اینفلوئنسرهای زنستیز پخش میشود، به سرعت در حال گسترش است و در حال حاضر توسط پسران در دبیرستانها استفاده میشود.
آنها نخست مهاجرین را نشانه میگیرند
نامزدی افراطیون ضدمهاجر توسط ترامپ مانند استفان میلر و توماس هومن نشان میدهد که او چه میزان در مورد برنامههای خود برای “بزرگترین برنامهی اخراج در تاریخ آمریکا” جدی است. برنامهی او برای اخراج “۱۵ تا ۲۰ میلیون” نفر، و برای میلیونها نفر مهاجرین غیرقانونی در ایالات متحده، که شامل ساخت اردوگاههای کار اجباری عظیم (با عنوان “بازداشتگاه”) است که سیستم زندانهای فعلی را در برابر آن ناچیز نشان میدهد و همینطور بسیاری از شهروندان را نیز تهدید میکند. بار دیگر خانوادهها بهطور دستهجمعی از هم جدا میشوند (حداقل ۱۴۰۰ کودک هنوز از زمان دولت اول ترامپ از خانوادههای خود جدا ماندهاند).
گروههای اجتماعی نابود و دچار وحشت و ارعاب میشوند. کشاورزی و توزیع مواد غذایی به شدت مختل میشود. خدمات از مراقبت تا ساخت و ساز نیز مختل میگردد. تورم و بیکاری برای کل جمعیت افزایش یافته و این امر با تعرفههای نجومی برنامهریزی شدهی ترامپ وخیمتر میشود، مالیاتهایی که بیشترین ضربه را به طبقهی کارگر و مردم تهیدست میزند.
برای ترامپ و دستیارانش، شقاوت و هرج و مرج اساسیترین راهبرد است. او امیدوار است، اکنون که [اکثریت قضات] دیوان عالی قضایی را [از طیف محافظهکاران] برگمارده است و با کنترل کامل حزب جمهوریخواه (که اکنون توسط عروساش اداره میشود) و کسب اطاعت و سرسپردگی نمایندگان حزب جمهوریخواه که اکثریت را در دو مجلس سنا و کنگره به دست آورده اند، راه خود را هموارتر طی کند.
عملیاتی که ترامپ در استفاده از گارد ملی و احتمالا ارتش میگوید “یک داستان خونین خواهد بود”، بر اساس یک تجزیه و تحلیل دقیق، “از تعداد سربازان فعال ارتش ایالات متحده فراتر میرود، جمعیتی را حداقل دو برابر شهر نیویورک بازداشت میکند، آنها را در هزاران پرواز اخراج میکند” – طرحی که منابع پنتاگون بهطور محرمانه آنرا “دیوانه”گی مینامند. این دلیل اصلی افزایش سهام شرکتهای زندان خصوصی پس از انتخابات است. این امر همچنین مستلزم افزایش فوقالعادهی نظارت خواهد بود.
البته، پس از تبعید و اخراج میلیونها نفر، شرمآور خواهد بود که این همه ظرفیت نظارت و بازداشت را هدر دهیم، پس چرا آنرا به کل مردم تعمیم ندهیم؟ همه اینها گامی بزرگ به جلو در نظامیسازی جامعه خواهد بود. استقرار نیروها در سراسر کشور و استفاده از آنها را برای سرکوب اعتراضات که ترامپ اغلب آنرا «آشوب» مینامد، آسانتر میکند.
حمله به انسانیت و خودتعینی زنان
در مورد زنان، پایان دادن به سقط جنین تنها یک قدم است. نکته این است که مردان ناسیونالیست مسیحی زنان را تحت سلطهی خود درآورند و تعیین کنند که «چگونه باید فکر کنیم، چه احساسی باید داشته باشیم، در واقع چه کسی هستیم!» در آیندهی برنامهریزیشدهی آنها، سقط جنین در هر شرایطی، از جمله به دلایل بهداشتی و حتی مدیریت سقط جنین غیرقانونی خواهد بود. به جای سقط جنین به موقع به زنان برای خلاص شدن بدن خود از جنینهای مرده یا در حال مرگ که راه را برای عفونتهای کشنده باز میکند، زنان مجبور خواهند شد منتظر بمانند تا ببینند آیا خود به خود سقط میکنند یا خیر، اجازهی سزارین به آنها داده میشود – جراحی تمام عیار که میتواند تهدیدکنندهی زندگی باشد و مطمئنا مسیر زندگی را تغییر میدهد – یا ناگزیر از به دنیا آوردن جنینهای مرده و نوزادانی میشوند که به اشکال هولناکی رنج میبرند و سپس در عرض ساعتها یا روزها میمیرند. این در حال حاضر اتفاق میافتد.
کنترل بارداری ناپدید خواهد شد، سقط جنین یا بهعنوان یک خطا تلقی میشود و یا اینکه رابطهی جنسی نه برای لذت بلکه برای تولید مثل الزامآور میگردد. قضات و قانونگذاران جمهوریخواه در حال حاضر جنین را از لحظهی لقاح بهطور قانونی با حقوق انسان واقعی اعلام میکنند و حقوق بشر در مورد زنانی را که جنین در بدن آنها زندگی میکند نادیده میگیرند.
این بدان معناست که هر گونه حرکت زنان باردار را، آنچه میخورند و مینوشند، نحوهی رانندگی و داروهایی که مصرف میکنند را میتوان کنترل کرد. این لیست هم بیپایان و هم به طرز مشمئزکنندهای تهاجمی است. این نه تنها زنان را به شهروندی درجه دو تنزل میدهد، بلکه هزاران زن خواهند مُرد – همانطور که قبل از ـ Roe v Wade [5]ـ انجام دادند، فقط اینبار نه تنها به دلیل سقط جنینهای خودخواسته در کوچه پسکوچهها خواهد بود، بلکه در بیمارستانها در حالیکه منتظر مراقبتهایی هستند که باید دریافت میکردند، میمیرند. آن نیز پیشاپیش آغاز شده است.
دستور کار ضدانقلابی ترامپ
سایر عرصههای روشن مبارزهی آتی زیر تازیانهی ضدانقلاب عبارتند از:
- انتظار میرود ترامپ از نسلکشی اسرائیل در غزه که قحطی را در شمال غزه به ارمغان آورده و کل قلمرو را ویران کرده، از الحاق عملی تمام سرزمینهای فلسطینی حمایت کند. اگرچه ترامپ ادعا می کند که با جنگ با ایران مخالف است، اما اگر نتانیاهو تصمیم بگیرد به سمت جنگ تمامعیار برود، احتمالا از او پیشی گرفته و او را بهسوی جنگ خواهد کشاند.
- بهویژه در حالیکه ترامپ موفق شد آرای بسیاری از کارگران، نه تنها سفید بلکه سیاهپوست و لاتین تبار را جلب کند، نمایش ظاهری او به بودن در «جانب» کارگران قبل از اینکه تعرضی به حقوق سازمانیابی و اعتصاب، یا حتی سوت زدن در مورد سوءاستفادهها، و مقرراتزدایی ـ به یاری دیوان عالی و سایر دادگاهها ـ توسط کنگره و دولتهای “ایالت قرمز” مربوط به مشاغل و کاهش مزایای اجتماعی اقدام نماید، کاهش خواهد یافت.
- مردم اوکراین زیر فشار خرد شدن هستند. ترامپ کشور را برای واگذاری قلمرو خود به پوتین تحت فشار قرار داده است، که میتواند از آن بهعنوان سکوی پرشی برای تجاوز و قلمروگشایی هرچه بیشتر در یک چارچوب زمانی به انتخاب خود استفاده کند. رهبران اروپایی بر لزوم افزایش حمایت از اوکراین اصرار میورزند، در حالیکه راست افراطی نیز رو به گسترش است و بیشتر آنها از پوتین حمایت میکنند.
- انکار تغییرات اقلیمی و عواقب آن در برنامهی او قرار خواهد گرفت. در غیاب مقاومت گسترده، تهدید تولید سرمایهداری سیاره را به سمت یک جو گرمخانهای بسیار فراتر و فاجعهبارتر از آنچه معمولا در رسانهها گزارش میشود، چیزی که قبل از وجود بشریت در میلیونها سال پیش دیده شده است سوق میدهد. کاندیداهای ترامپ مملو از انکارکنندگان چنین وضعیت تغییرات اقلیمی هستند.
- حمله به علم فراتر از تغییرات اقلیمی است. کاندیداهای ترامپ برای پستهای بهداشت عمومی شغلهایی را به دست آوردهاند که از اطلاعات نادرست مراقبتهای بهداشتی سود میبرند – مانند نقشی که رابرت کندی جونیور در اپیدمی سرخکسال ۲۰۱۹ بیش از ۷۰ کودک را در ساموآ کشت. سوءمدیریت آنها زمانی ظاهر میشود که همهگیری آنفولانزای مرغی که در مزارع گاوداری ایالات متحده در حال گسترش است بیداد میکند و در حال تهدید تبدیل شدن به یک بیماری همهگیر انسانی است. منادی اتفاقات آینده، خرابکاری کمیتههای ایالتی است که مرگ و میر مادران در آیداهو، جورجیا و تگزاس را بررسی میکنند تا قتلعام ناشی از ممنوعیت سقط جنین را پنهان کنند.
هر یک از اینها مشکلات اساسی را منعکس میکند که نظام سرمایهداری جهانی نه تنها در حل آنها ناکام مانده بلکه در حال بدتر شدن نیز است. هر یک از آنها نیاز به انقلاب را آشکار میکند، که بدون آن تهدید سرمایهداری فقط ما را تا مرز انقراض به عقب نشاند – بهویژه به دلیل قدرت گرفتن فاشیسم در سراسر جهان.
واضح است که ما ــ یعنی تمام مخالفان نئوفاشیسم و امیدوار به آیندهای آزاد ــ نیاز به برساختن و سازماندهی مقاومت تودهای داریم، و بایستی مطمئن باشیم که این مقاومت صِرفاً در فعالیت[های متعدد آکسیونی] نبوده، بلکه نیازمند همراهی و وحدت این فعالیتها با اندیشه باشد: گسترش حقیقت دربارهی ظلم و ستم و مقاومت در برابر آن؛ البته که اما همچنین با تضادهایی در درون جنبش و جامعه روبرو هستیم و [بایستی به دنبال] راههایی باشیم که دیالکتیک رهایی بتواند بر این تضادها غلبه نموده که در راستای جنبشهای آزادیبخش برای ایجاد جامعهی نوین انسانی از درون جامعهی قدیم رو به زوال، باشد.
نقش چپ
چپ رادیکال در تمامی این شرایط کجاست؟ بدترین بخش (نه چندان رادیکال در مفهوم ریشهای) آنهانی هستند که به سمت کمپینی ــ از نظر ایدئولوژیک ــ متمایل شدهاند که جهان را به دو اردوگاه ژئوپلیتیکی تقسیم کرده که باید با حمایت از مخالفان ادعایی امپریالیسم آمریکا، از بشار اسد در سوریه گرفته تا ولادیمیر پوتین در روسیه و تا کیم جونگ ائون کرهی شمالی، با اردوگاه امپریالیسم آمریکا مخالفت کرد. این کمپیسم به سمت اتحادهای سرخ- قهوهای (Red-Brown) کشیده میشود که بخشهایی از چپ و راست افراطی را گرد هم میآورد.
آنها این دیدگاه قدیمی را تکرار کردند که هیچ تفاوتی بین دو حزب سرمایهداری وجود ندارد و به حمایت بایدن-هریس از نسلکشی در غزه اشاره نمودند. این امر با تعدادی از اظهارات برخی از آمریکاییهای فلسطینیتبار و سایر آمریکاییهای عرب و مسلمان که استدلال میکردند ترامپ بسیار بدتر است، زیرا انتظار میرود به نتانیاهو آزادی عمل بیشتری بدهد و یا او قول داده است که جنبش همبستگی را سرکوب کند، مقابله کرد.
نکته اینجاست؛ چه نیروهای [چپ] اردوگاهی که برای رای دادن به جیل استاین[6] تبلیغ میکردند، کسی که سخنان پوتین را طوطیوار تکرار کرده و در یک مناسبات چپِ راستگرا گرفتار شده است، و چه کاندیدای کمتر شناختهشدهی حزب سوسیالیسم و آزادی[7] (که بهطور خندهداری حداقل توسط یک گروه تروتسکیستی توصیه میشد)، یا تحریمکنندگان رای، بهطور فاجعهباری در درک وضعیت فعلی بحران سرمایهداری، فاشیسم و ضدانقلاب شکست خوردند؛ دقیقا به این دلیل که آنها در دام آلودگی ایدئولوژیک گرفتار شدهاند که به فرومردگیشان میانجامد.
به این دلیل که انقلاب دیگر برای آنها [یک هدف] واقعی نیست، آنها مسمومترین گزینه را پذیرفته و با [مشارکت در] چینش قدرت دولتی ناامیدانه تلاش میکنند تا از انقلاب جلوگیری کنند، همان روشی که ترامپ در پیش گرفته است. خواه آنها نام مارکس را به زبان بیاورند یا نه، هیچیک از آنها توسط فلسفهای هدایت نمیشوند که موضوع خودبالندهی جنبشها را از عمل بهعنوان عامل اصلی در دگرگونی اجتماعی بشناسد، و بهجای قدرتهای دولتی که در نظام سرمایهداری جهانی ادغام شدهاند.
از سوی دیگر، بسیاری از چپها خطر ترامپ و ترامپیسم را تشخیص دادند، اما با ناامیدی خود در مخالفت با آن، چارهای جز پیروی از دموکراتها را نیافتند و در بسیاری از موارد عملا توانایی بیان انتقادات جدی از بایدن، هریس و دیگران را از دست دادند. در حالی که برخی از دوستان چپ ما ضمن تداوم انتقاد از دموکراتها، در عین حال خطر آشکار و کنونی ترامپ را نیز تشخیص دادند، تلاش آنها برای ارائهی آلترناتیو سومی با محوریت سازماندهی مستقل که مورد نیاز است، اما عمدتا به نسخهی قدیمی تروتسکیستی که خواستار ایجاد نهایی یک حزب کارگری بود بازگشتند.
اکنون که ترامپ پیروز شده است، مردم خواستار مقاومت، اعتراض، اقدام مستقیم و سازماندهی هستند. همهی اینها درست، با اینحال آنچه از دست رفته است، بازاندیشی مورد نیاز و برافراشتن پرچم دگرگونی کامل، نه فقط بازگشت به وضعیت پیشین است.
ضرورت سازماندهی اندیشه
یکی از نشانههای بارز سردرگمی، توهماتی است که برخی مبنی بر شبکهای ارتباطی متشکل میان میلیونها نفری است که به هریس رای دادند و اکنون در حال تبدیل شدن به یک جبههی مردمی مقاومت در برابر فاشیسم ابراز کردهاند، یا اینکه ائتلافهای چپ غیراردوگاهی که یک «قطب چپ»ی را در مقاومت تشکیل میدهند، گویی که هر یک از آنها میتواند به نحوی جایگزین نوع سازماندهی فکری مورد نیاز برای ایجاد یک نیروی قطبی در ایدهها شود. چیزی که بهطور مهلکی فاقد آن بوده است.
چپ تا حدودی از ضعف خود بهلحاظ کمّی و توان سازمانی آگاه است، که [این ضعف] بسیاری از آنها را ناگزیر به پیروی از احزابی مانند حزب سوسیالیست (PSL) میکشاند که موفق به سازماندهی تظاهرات هستند. اما آنها باید با ضعف چپ در سازماندهی اندیشه دست و پنجه نرم کنند. بحثهای داغ دربارهی مواضع سیاسی نمیتواند جایگزین مقابله با ضعف ایدئولوژیک چپ شود که ریشه در خلأ فلسفی آن دارد. همانطور که در “کودتای ترامپ تهدیدی برای دموکراسی آمریکا است” اشاره کردیم:
«این خلأ چپ است که میدان را برای حزب دموکرات و لیبرال دموکراسی واگذار کرد تا بهعنوان آلترناتیو فاشیسم ظاهر شوند…
«چه نوع پرچمی توسط چپ برافراشته شده است که به تودهها نشان دهد که در برابر فاشیسم و جامعه سرمایهداری در حال فروپاشی، فاشیسم آلترناتیو واقعی و پاسخی به آن است ؟ در حقیقت، چپ عمدتا از برافراشتن یک پرچم واضح و روشن ناکام مانده است. یک بخش جنجالی بیشتر به حمایت از هیولاهای «ضد امپریالیستی» مانند بشار اسد در سوریه علاقهمند است تا خطاب قرار دادن یا گوش سپردن به طبقهی کارگر آمریکا، و بخش بزرگ دیگر چپ بیشتر علاقهمند به وحدت چپ بهعنوان پاسخ فرضی به راست است تا وحدت جنبش از تئوری با جنبش از عمل و بنابراین چپ طرفدار نسلکشی را بهعنوان بخشی مشروع از «وحدت» خود میپذیرند – درست همانطور که آنها اغلب در عمل تسلیم حزب دموکرات میشوند، حتی لحظاتی پس از اینکه ادعا میکنند هیچ تفاوتی بین دو حزب بزرگ سرمایهداری وجود ندارد.
«واقعیت این است که چپ علیالعموم به خودفعالیتی تودههایی که جامعه را از نو سازماندهی کنند، بیباور است. که این از نبود اعتماد آنها به قدرت ایده، یعنی فلسفهی انقلاب، جدا نیست.»
این لحظهی بحرانی تلاش به سوی یک جنبش انقلابی جدیدی را میطلبد که بخشهایی از چپ که به قدرتهای دولتی یا فرصتطلبی رانده شدهاند، جدا گردد. جنبشی که در پراکسیس وارد گفتگو با جنبشها میشود – نه بهعنوان آن نوعی از «پوپولیسم چپ» که به دنبال رهبری تودهها است، بلکه به رسمیت شناختن تلاش برای تمامیت و آزادی را که فراتر از مسائل فوری است و به همان اندازه حیاتی هستند. جنبشی که میتواند آن شکل کار را که اکنون بر پایهی دروغین قرار گرفته است عبور داده و مقاومت کارگران را به افق الغای از خودبیگانگی پیوند دهد. جنبشی که با طرح منافع مشترک کارگران سراسر جهان در مخالفت با دشمن واقعی، یعنی سرمایهدارانی که جنگ، فقر و فجایع اقلیمی را که مردم را مجبور به ترک خانههایشان میکند، توانمند سازد، اهریمنسازی مهاجران را از بین ببرد. جنبشی که الغای تفکیک نژادی و تبعیض جنسیتی را بهعنوان گامی به سوی مناسبات نوین انسانی که زندگی همه را بهبود میبخشد، طرح بیفکند. این همان چیزی است که مارکسیسم- انسانباور در شورش از پایین و در عین حال در نحوهی بیان ایدهی آزادی به آن اشاره میکند.
طرح مشخص آن پرچم رهاییبخش – که هم بر ضرورت و هم بر پتانسیل یک جامعهی جدید و بر پایههای واقعا انسانی متمرکز شده است، که در آن همهی مردم میتوانند در خودگستری جنبش بهعنوان انسان شکوفا شوند – چیزی که برای فرار از چرخهی نوسانات بین وحشت فاشیستی و شرایط متعارف در حال فروپاشی لیبرال دموکراسی سرمایهداری مورد نیاز است.
منبع:
Komitee der arbeitersozialistischen Aktivist: innen (IRAN)
کمیته فعالین کارگری سوسیالیستی (https://t.me/kkfsf)
[1] Φ 11. ….Preface to the Phenomenology of Spirit
[2] Zillionaires
[3] doomscrolling
[4] «عظمت را دوباره به آمریکا بازگردانیم» (اختصار ماگا MAGA به انگلیسی Make America Great Again یک شعار انتخاباتی میان سیاستمداران آمریکایی است که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ توسط دونالد ترامپ محبوب شد.»
Roe v. Wade [5]، یک تصمیم مهم دادگاه عالی ایالات متحده بود که در سال ۱۹۷۳ آن دادگاه حکم داد که قانون اساسی ایالات متحده از حق سقط جنین حمایت میکند.
[7] Party for Socialism and Liberation (PSL)